روزنوشت‌های یک مهندس

در ژرفـنـای اقـیـانـوس آگـاهـی، هـمـچـون رودی کـوچـک امـا جـاری و زلـالـم تـا دریـا شـدن هـمـچـنـان نـیـازمـنـد قـطـره هـای سـخـاوتـمـنـد بـارانـم.

معرفی وبسایت تبدیل تصویر به متن

وقتی کارتون تولید محتوا باشه (حالا به هر شکلی یا برای هر هدفی)، نیاز مبرم به تایپ کردن و نوشتن دارید.

خیلی از مواقع هم هست که برای این تولید محتوا باید از روی یک کتاب یا جزوه متنی رو عینا تایپ کنید. و اینجاست که اگر متن مورد نظرتون طولانی باشه کار تایپ بسیار خسته کننده و وقت گیره.

واسه همین امروز یه سایت بهتون معرفی میکنم که با استفاده ازش میتونید از نوشته کتاب مورد نظرتون عکس بگیرید و بعد اون عکس رو به متن تبدیل کنید.

البته من فقط روی تصویری که از کتاب گرفتم تست کردم و دیدم عالی جواب میده.

 

کافیه شما وارد سایت گوگل درایو بشین. بعد تصویر مد نظرتون رو آپلود کنید. بعدم در نهایت روی اون تصویر آپلود شده کلیک راست کنید و باز کردن توسط گوگل داکز رو انتخاب کنید.

به همین راحتی تصویرتون به متن تبدیل میشه و میتونید ازش استفاده کنید.

موفق باشین.

مراسم جگر زنی!

آقا دیشب رو که گفتم نمیدونم چرا هر کاری کردم نتونستم بخوابم.

در عوض ساعتهای 10 صبح بود تقریبا که بالاخره خوابیدم. جاتون خالی تا ساعت 6 از خستگی زیاد خواب بودم.

وقتی که پا شدم سرم داشت گیج میرفت. چون نه صبحانه و نه نهار خورده بودم :(

خیلی دلم به حال معدم سوخت. گفتم یه کاری کنم جبران مافات بشه.

واسه همین رفتم یه جگرکی و شام خودمو مهمون کردم. البته جاتون واقعا خالی بود. :)

 

پ.ن: نمیدونستم اسم این مطلب رو چی بزارم. یاد حرف یکی از بچه ها افتادم که میگفت جیگر رو زدم به بدن. واسه همین اسم این پست رو گذاشتم مراسم جگر زنی. :)))

 

وای از این بی خوابی های شبانه

نمیدونم چم شده :(

چند شبه اصلا نمیتونم بخوابم. امشب هم دقیقا به همین شکل بود. کلافه شدم بخدا. دیدم هیچ کاری نیست بکنم گفتم بیام یه مطلب بنویسم.

هر کار فکر کنید انجام دادم ولی خوابم نمیبره.

از دمنوش و آرام بخش و موسیقی و پیاده روی و مطالعه و فیلم دیدن و کار کردن و...

ولی هیچ کدوم تاثیر نداشت.

خداییش وقتی شما اینجوری میشین چیکار میکنین؟

اصلا فک میکنید علت این بی خواب شدنها چی میتونه باشه؟

توهم زدیم که مشکل بیکاری داریم!

یه چند روزی میشه واسه استخدام یه نیروی جدید توی بخش آی تی شرکت یه آگهی استخدام زدم توی چند تا از کانالها و سایتهای مختلف.

بماند که همه جا دوستان لطف میکنن و تا میتونن برای درج یه پیام کلی تیغ میزننت. :(

حالا نکته جالب ماجرا اینجاست:

توی اگهی نوشتم که باید فرم استخدام رو پر کنن ولی حدود 80 درصد اصلا فرم رو پر نکردن و فقط یه ایمیل زدن که آقا منو استخدام میکنید؟

خوب عزیزان من به نظرتون با چه شناختی باید شما رو استخدام کنیم خداییش؟

از اون 20 درصد باقی مونده هم کسی تا الآن پیدا نشده که تخصص مد نظر ما رو داشته باشه! :(

بهشون میگیم اصلا بیاید بعد یکی دو ماه که خودمون بهتون کار رو یاد دادیم استخدامتون میکنیم. جواب اکثرشون اینه که حقوقمون چی پس؟ بیمه مون چی پس؟  :((((

خداییش میخوام گریه کنم. چقدر ما آدما راحت طلبیم.

امروز به این نتیجه رسیدم هر کی میگه کار نیست و از عالم و آدم شاکیه دروغ میگه.

طرف هیچ تخصصی نداره و الکی میگه کار نیست.

اول یه تخصص یاد بگیرین بعد ببینم بیکار میمونید یا نه. والا. !!!

معرفی سایت تبدیل گفتار به متن

سلام به همه دوستان عزیزم.

امیدوارم تا این لحظه سال 97 براتون خوب رقم خورده باشه.

اگه شما در حوزه تولید محتوا فعالیت داشته باشید، میدونید که همیشه یکی از مهم ترین دغدغه های افراد در این حوزه نوشتن یا تایپ کردن مطالبه.

در واقع قسمت وقت گیر ماجرا همین جاست.

چند وقت پیش از طریق آقای گرشاسبی عزیز که از دوستانم هستند، با یه سایت خیلی جالب و کاربردی آشنا شدم که کار تبدیل صدای شما رو به متن انجام میده.

واسه همین چون میدونم دغدغه افراد زیادی رفع این مسئله هست این سایت و نحوه کار باهاش رو اینجا میزارم تا شاید کمکتون کنه.

اسم سایت اینه:

https://www.speechtexter.com

برای اینکه بتونید با این سایت کار کنید حتما باید از مرورگر کروم گوگل استفاده کنید.

نحوه کار باهاش هم خیلی ساده است.

کافیه از منوی بالا سمت راست زبان فارسی رو انتخاب کنید و بعد روی دکمه وسط صفحه کلیک کنید.

بعدش شروع کنید به صحبت کردن.

و میبینید که صدای شما به صورت تایپ شده در اختیارتون قرار میگیره.

بعدم که شما میدونید و متنی که تایپ شده :)

اینم عیدی من بود به شما. شاد باشید...

آقاجون من تنهایی راحت ترم!

من نمیدونم چرا بعضیا اینقدر اصرار دارن منو از تنهایی در بیارن!

اگه ما نخوایم شما این لطف رو به ما بکنین باید کی رو ببینیم خداییش؟!

بابا به خدا من با تنهایی خودم راحت ترم.

نمیتونم کسی که توی یه فاز فکری دیگه است رو تغییر بدم و اگه کنار هم باشیم اینجوری هر دو نفرمون آسیب میبینیم.

من یه مسیری رو انتخاب کردم که باید تا چند سال لااقل تنها طی کنمش.

من مطالعه، تحقیق، کار، فکر، خودسازی و ساختن آینده ای متفاوت رو انتخاب کردم.

نمیتونم با کسی که دنبال عشق و حال خودشه و ... یه جا کار کنم و زندگی.

کبوتر با کبوتر باز با باز                    کند همجنس با همجنس پرواز

آدم گرفتن تصمیمات سخت هستین؟

تا حالا یه تصمیم سخت به معنای واقعی گرفتین؟

چه قدر پای تصمیمتون موندین؟

این چند وقته با افرادی مواجه میشم و صحبت میکنم باهاشون که صرفا غرور کاذب دارن و خیلی ادعاشون میشه.

خدمت تمامی این دوستان عزیزم باید عرض کنم که پیاده شین با هم بریم...

من خودم دقیقا مثل شما بودم. ولی زندگیم درست از وقتی تغییر کرد که خود واقعیم رو شناختم و منیت هام رو شکستم و تغییر کردم.

تغییری که در حد گرفتن جون آدم میمونه...

خیلی از افراد حتی جرأت روبه رو شدن با خود واقعیشون رو ندارن و همه اش پشت یک نقاب قایم میشن.

یکی پشت نقاب مذهب ، یکی پشت نقاب بی بند و باری و...

ولی تنها راز موفقیت اینه که یه تصمیم سخت بگیرین و با خود واقعیتون روبه رو بشین و بعد از شناخت کامل خودتون آروم شروع کنید به تغییر.

یک تغییر بنیادی...

اونوقته که میبینید نتیجه این تغییرات چه قدر غیر قابل تصوره.

و البته بهای لازم برای این تغییر رو هم باید بدین. حالا هر چی که هست.

من 1 ساله تصمیم گرفتم و توی این 1 سال قدر 30 سال گذشته عمرم بها دادم. بهایی خیلیییی سنگین.

در هدف عشق

ای قوم به حج رفته کجایید، کجایید                   معشوق همینجاست، بیایید، بیایید
معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار                           در بادیه سرگشته شما در چه هوایید
گر صورت بی صورت معشوق ببینید                           هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید
ده بار از آن راه بدان خانه برفتید                           یکبار ازین خانه برین بام برایید
آن خانه لطیف است نشانهاش بگفتید                           از خواجه آن خانه نشانی بنمایید
یک دسته گل کو اگر آن باغ بدیدیت                           یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید
با این همه آن رنج شما گنج شما باد                           افسوس که بر گنج شما پرده شمایید

هدیه گرفتن یک کتاب ارزشمند

چند روز پیش فرصتی پیش اومد تا با یکی از همکارام برای صحبت در مورد طراحی سایت همسر ایشون بریم منزلشون.

با اینکه منزلشون آپارتمانی بود، ولی چنان با سلیقه چیدمان شده بود که موقع ورود فکر میکردی وارد یه طبیعت دلنشین واقعی شدی.

از مرغ عشق های قشنگشون گرفته تا گلها و سایر المان ها.

به هر حال به محض ورود حس طراوت و سرزندگی عالی برام به ارمغان اومد.

یعد از اینکه همسر ایشون اومدن و صحبتهای اولیه در مورد سایتی که لازم دارن و انجام نیازسنجی های مقدماتی رو انجام دادیم حقیقتا حیرت زده شدم!

در واقع برای اولین بار بود که با یک نویسنده تمام عیار و دیدگاهی که این مدل افراد دارند آشنا میشدم.

برام هنوز هم خیلی عجیبه و البته جای سوال...

که چطور یک نفر میتونه بیش از چندین کتاب رو با لطافت خاصی به نگارش در بیاره. متونی بیش از میلیونها جمله که هیچ کدوم شبیه هم نیستند.

با تمام حیرتی که کرده بودم ولی خیلی خوشحال بودم که یک نفر رو تونستم پیدا کنم که طرز فکر و دیدگاهش مشابه منه.

دیدگاهش در مورد خدا، خلقت های خدا، انسان و جهان بینی و ...

واسه همین موقع رفتن ازشون خواستم یکی از کتابهاشون رو بهم هدیه بدن و در صفحه نخستش متنی رو برام بنویسن.

و الآن واقعا خوشحالم که این کتاب رو هدیه گرفتم.

پیشنهاد میکنم شما هم این کتاب و سایر آثار ایشون رو تهیه و حتما مطالعه کنید.

اسم این کتاب زکیه مطهره هست. از آثار سرکار خانم ملیحه هدایتی عزیز.

مطمئنا در آینده بیشتر از ایشون خواهیم شنید...

  

متنی که اول کتاب برام نوشتن این بود:

زندگی قطره بارانی است     که دریایی در آن گم میشود

با تقدیم احترام خدمت جناب آقای حیدری...

تصمیم های جدید برای سال جدید

کم کم داریم به اواخر سال نزدیک میشیم. و معمولا چیزی که تب و تاب خیلی زیادی پیدا میکنه توی این موقع بحث برنامه ریزی هست. برنامه ریزی برای تغییر در سال جدید!

برنامه ریزی ای که عموما بعد از یه ماه به دست فراموشی سپرده میشه.

جالبه این روند هر ساله جمع کثیری از افراده. البته خودمم تا یکسال پیش از این قضیه مستثنی نبودم.

یادمه پارسال همین حوالی بود که یه فیلم آموزشی از دکتر شهرام اسلامی به اسم رهایی از روزمره گی دیدم.

یادش بخیر. توی یه جمع 6 نفره که واسه آموزش نتورک مارکتینگ جمع شده بودیم، طبق نظرسنجی و آماری که بدست اومد مشخص شد من سال 96 بالاترین تغییر و تحولات رو توی زندگی خودم خواهم داشت.

و الان که پایان سال 96 شده اذعان میکنم که دقیقا از عید پارسال بزرگ ترین و سخت ترین تغییرات این 31 سال عمرم رو تجربه کردم.

توی یکسال به اندازه تمام عمرم دوری ، تحقیر ، فشارهای عصبی و مالی ، تنهایی ، دوری از خانواده و پسر عزیزم ، قطع شدن ارتباط بسیاری از افرادی که کلی براشون هزینه کرده بودم و... برام رخ داد.

ولی الان که نگاه میکنم میبینم ارزشش رو داشت.

درسته سختی کشیدم. درسته موهای سرم سفید شدن. ولی هنوز زنده ام و دارم محکم تر و مصمم تر ادامه میدم.

و ایمان دارم که میسازم زندگی آینده ام رو.

من که برنامه ریزی سال جدیدم رو از همین الان دارم انجام میدم.

در ادامه یه لیست از کارهایی که باید انجام بدم رو مینویسم تا تعهدی بشه برام واسه انجام دادنشون.

  1. حتما در سال جدید تمام مسائل مالیم رو رفع خواهم کرد.
  2. مطالعه شخصیم رو باید توی برنامه روزانه ام قرار بدم. حتی شده چند صفحه.
  3. یه کلاس موسیقی ثبت نام کنم و جدی ادامه اش بدم. احتمالا گیتار باشه.
  4. ایده های کسب و کارم رو به عمل و مرحله درآمدزایی عالی برسونم.
  5. یه سفر خارج از کشور هم باید برم.
  6. و... (فعلا همینارو یادم اومد!)

از همین امشب شروع میکنم به برنامه ریزی و انجام اقدامات لازم برای اینکه این اتفاق توی سال جدید برام بیفته.

میدونم خدا هم با تمام وجود کمکم میکنه. و چون عظمم راسخه در رسیدن بهشون تردیدی ندارم.

یا حق.

(راستی شما ایده خاصی برای سال جدید ندارین؟ اگه دارین به اشتراک بزارین شاید منم الهام بگیرم)

31 سال از عمرم گذشت...

امروز یعنی 9 اسفند ماه 1396، دقیقا 31 سال از عمرم گذشت...

31 سالی که تجربه های متفاوت و مختلفی رو برام رقم زد.

 و چه سریع این عمر میگذره...

وقتی به خاطرات گذشته ام رجوع میکنم میبینم انگار همین دیروز بود که این اتفاق ها برام افتاد.

تمام خاطرات تلخ و شیرین زندگیم. همه امشب مرور شدن برام.

توی این مدت تلخی ها هم بوده ولی شیرینی ها هم بوده. 

زندگی همینه. سراسر چالش و تجربه است.

بیشترین فشار، تلخی، فراق و مشکلات رو در یکسالی که گذشت تجربه کردم.

چه توی کار چه توی زندگیم.

ولی به کمک خدا هنوز زنده ام و دارم مسیرمو ادامه میدم.

به امید ساخت زندگی و دنیایی بهتر...

در هر صورت و در مجموع از خودم راضی ام. هر چند میتونستم خیلی بهتر از اینها باشم.

پس به خودم میگم: روز تولدت مبارک مهندس!

روز مهندس مبارکم باشه!

روز مهندس

‌‌

به به. چه فرخنده روزی است امروز...

و چه سعادتی که بالاخره یک روز هم در تقویم به نام ما وجود داشت!

داشتم به این فکر میکردم که آقا اصلا مهندس کیه؟ صرفا یه مدرک دانشگاهی داشتن نشون از مهندسیه؟

خصوصا توی رشته ما یعنی کامپیوتر که خیلیا رو دیدم که مهندسی دارن ولی یه ویندوز بلد نیستن عوض کنن!

بزارین یه کم علمی بررسی کنیم. چشمک

‌‌

توی سایت ویکی پدیا، وظایف مهندس رو اینجوری تعریف کرده:

وظایف مهندسی بدین گونه‌اند که یک مهندس می‌بایست ضمن شناخت مسئله یا موضوع کاری، علوم و فنون لازم، محدودیت‌های مربوطه را تشخیص دهد تا بتواند به دستاوردهای لازم برسد. محدودیت‌ها شامل منابع در دسترس، محدودیت‌های جسمانی یا فنی، آمادگی برای پیرایش‌ها یا افزایش‌های آینده، و دیگر عامل‌ها مانند نیازهای هزینه ای، ساخت‌پذیر بودن، اقتصادی و کاربردی بودن می‌باشد. با درک این محدودیت‌ها، مهندس، شناسه‌ها و مشخصات حدودی که یک شیء یا سامانه می‌تواند در چارچوب آن ساخته یا بهبود داده شود را مشخص کرده و ارائه نماید.

از اینرو ملاحظات بسیاری بر روی کار مهندسی تأثیر دارند؛ که از آن دسته ملاحظات دقت بالا توانای تحلیل کنش‌ها و وا کنش‌ها می‌باشد.

یک مهندسی موفق در بالا رفتن سطح زندگی بشر تا ثیر بسزای می‌گذارد، بنا بر این یک مهندس علاوه بر دانستن قوانین فیزیکی و شیمیایی جهان هستی باید از قوه تخیل بالای بر خوردار باشد که موجب گسترش دانش بشر می‌شود.

یک مهندس با در نظر گرفتن قوانین و استفاده بجا از آنها و ترکیب مؤثر برخی از آنها قادر خواهد بود نیازهای اجرای نسل بشر را با کیفیت مناسب و در کمترین زمان و با بالاترین بازده بر طرف سازد.

مهندس با درک بهتری که از قوانین هستی دارد علاوه بر طراحی تولید و راه‌اندازی در زمینه نیازهای حال و آینده بشر باید از قدرت تحلیل خود در رسیدن به بهترین بازده تلاش کرده و بهره‌وری را افزایش دهد.

مهندس کسی است که ضمن شناخت دقیق روابط حاکم بر موضوع بتواند مسئله را به شکل فرمول درآورد.

‌‌

شما چیزی فهمیدین؟!!!

منکه نفهمیدم. خداییش چرا مفاهیم رو اینقدر سخت توضیح میدین آخه؟!

در هر صورت ما که مهندسیم. حالا یه خورده تجربه و تخصصی هم داریم.

ولی خداییش یه سه چهار نفر بیشتر به ما تبریک نگفتن. یعنی این درسته؟! چشمک

در عین حال منم به نوبه خودم این روز شریف رو به همه مهندسین واقعی و ظاهری تبریک میگم.

امیدوارم دنیامون رو بتونیم جای بهتری برای زندگی کنیم.

احمد حیدری هستم. یه برنامه نویس و طراح سایت که نمیدونم چرا، ولی یه حسی بهم گفت بعد از 10 سال طراحی سایت و کار و بدست آوردن تجربه‌های تلخ و شیرین بسیار در زندگیم یک وبلاگ ساده جاش خالیه. واسه همین تصمیم گرفتم ایجادش کنم و اتفاقات روزمره ام رو داخلش بنوسیم تا آیندگان رو ارجاع بدم بهش!
Based On Erfan Theme طراحی شده با عشق به انضمام کمی خلاقیت توسط: احمد حیدری - (کپی قالب و محتوای آن کاملا آزاد است...)