روزنوشت‌های یک مهندس

در ژرفـنـای اقـیـانـوس آگـاهـی، هـمـچـون رودی کـوچـک امـا جـاری و زلـالـم تـا دریـا شـدن هـمـچـنـان نـیـازمـنـد قـطـره هـای سـخـاوتـمـنـد بـارانـم.

آقاجون من تنهایی راحت ترم!

من نمیدونم چرا بعضیا اینقدر اصرار دارن منو از تنهایی در بیارن!

اگه ما نخوایم شما این لطف رو به ما بکنین باید کی رو ببینیم خداییش؟!

بابا به خدا من با تنهایی خودم راحت ترم.

نمیتونم کسی که توی یه فاز فکری دیگه است رو تغییر بدم و اگه کنار هم باشیم اینجوری هر دو نفرمون آسیب میبینیم.

من یه مسیری رو انتخاب کردم که باید تا چند سال لااقل تنها طی کنمش.

من مطالعه، تحقیق، کار، فکر، خودسازی و ساختن آینده ای متفاوت رو انتخاب کردم.

نمیتونم با کسی که دنبال عشق و حال خودشه و ... یه جا کار کنم و زندگی.

کبوتر با کبوتر باز با باز                    کند همجنس با همجنس پرواز

آدم گرفتن تصمیمات سخت هستین؟

تا حالا یه تصمیم سخت به معنای واقعی گرفتین؟

چه قدر پای تصمیمتون موندین؟

این چند وقته با افرادی مواجه میشم و صحبت میکنم باهاشون که صرفا غرور کاذب دارن و خیلی ادعاشون میشه.

خدمت تمامی این دوستان عزیزم باید عرض کنم که پیاده شین با هم بریم...

من خودم دقیقا مثل شما بودم. ولی زندگیم درست از وقتی تغییر کرد که خود واقعیم رو شناختم و منیت هام رو شکستم و تغییر کردم.

تغییری که در حد گرفتن جون آدم میمونه...

خیلی از افراد حتی جرأت روبه رو شدن با خود واقعیشون رو ندارن و همه اش پشت یک نقاب قایم میشن.

یکی پشت نقاب مذهب ، یکی پشت نقاب بی بند و باری و...

ولی تنها راز موفقیت اینه که یه تصمیم سخت بگیرین و با خود واقعیتون روبه رو بشین و بعد از شناخت کامل خودتون آروم شروع کنید به تغییر.

یک تغییر بنیادی...

اونوقته که میبینید نتیجه این تغییرات چه قدر غیر قابل تصوره.

و البته بهای لازم برای این تغییر رو هم باید بدین. حالا هر چی که هست.

من 1 ساله تصمیم گرفتم و توی این 1 سال قدر 30 سال گذشته عمرم بها دادم. بهایی خیلیییی سنگین.

در هدف عشق

ای قوم به حج رفته کجایید، کجایید                   معشوق همینجاست، بیایید، بیایید
معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار                           در بادیه سرگشته شما در چه هوایید
گر صورت بی صورت معشوق ببینید                           هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید
ده بار از آن راه بدان خانه برفتید                           یکبار ازین خانه برین بام برایید
آن خانه لطیف است نشانهاش بگفتید                           از خواجه آن خانه نشانی بنمایید
یک دسته گل کو اگر آن باغ بدیدیت                           یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید
با این همه آن رنج شما گنج شما باد                           افسوس که بر گنج شما پرده شمایید

هدیه گرفتن یک کتاب ارزشمند

چند روز پیش فرصتی پیش اومد تا با یکی از همکارام برای صحبت در مورد طراحی سایت همسر ایشون بریم منزلشون.

با اینکه منزلشون آپارتمانی بود، ولی چنان با سلیقه چیدمان شده بود که موقع ورود فکر میکردی وارد یه طبیعت دلنشین واقعی شدی.

از مرغ عشق های قشنگشون گرفته تا گلها و سایر المان ها.

به هر حال به محض ورود حس طراوت و سرزندگی عالی برام به ارمغان اومد.

یعد از اینکه همسر ایشون اومدن و صحبتهای اولیه در مورد سایتی که لازم دارن و انجام نیازسنجی های مقدماتی رو انجام دادیم حقیقتا حیرت زده شدم!

در واقع برای اولین بار بود که با یک نویسنده تمام عیار و دیدگاهی که این مدل افراد دارند آشنا میشدم.

برام هنوز هم خیلی عجیبه و البته جای سوال...

که چطور یک نفر میتونه بیش از چندین کتاب رو با لطافت خاصی به نگارش در بیاره. متونی بیش از میلیونها جمله که هیچ کدوم شبیه هم نیستند.

با تمام حیرتی که کرده بودم ولی خیلی خوشحال بودم که یک نفر رو تونستم پیدا کنم که طرز فکر و دیدگاهش مشابه منه.

دیدگاهش در مورد خدا، خلقت های خدا، انسان و جهان بینی و ...

واسه همین موقع رفتن ازشون خواستم یکی از کتابهاشون رو بهم هدیه بدن و در صفحه نخستش متنی رو برام بنویسن.

و الآن واقعا خوشحالم که این کتاب رو هدیه گرفتم.

پیشنهاد میکنم شما هم این کتاب و سایر آثار ایشون رو تهیه و حتما مطالعه کنید.

اسم این کتاب زکیه مطهره هست. از آثار سرکار خانم ملیحه هدایتی عزیز.

مطمئنا در آینده بیشتر از ایشون خواهیم شنید...

  

متنی که اول کتاب برام نوشتن این بود:

زندگی قطره بارانی است     که دریایی در آن گم میشود

با تقدیم احترام خدمت جناب آقای حیدری...

تصمیم های جدید برای سال جدید

کم کم داریم به اواخر سال نزدیک میشیم. و معمولا چیزی که تب و تاب خیلی زیادی پیدا میکنه توی این موقع بحث برنامه ریزی هست. برنامه ریزی برای تغییر در سال جدید!

برنامه ریزی ای که عموما بعد از یه ماه به دست فراموشی سپرده میشه.

جالبه این روند هر ساله جمع کثیری از افراده. البته خودمم تا یکسال پیش از این قضیه مستثنی نبودم.

یادمه پارسال همین حوالی بود که یه فیلم آموزشی از دکتر شهرام اسلامی به اسم رهایی از روزمره گی دیدم.

یادش بخیر. توی یه جمع 6 نفره که واسه آموزش نتورک مارکتینگ جمع شده بودیم، طبق نظرسنجی و آماری که بدست اومد مشخص شد من سال 96 بالاترین تغییر و تحولات رو توی زندگی خودم خواهم داشت.

و الان که پایان سال 96 شده اذعان میکنم که دقیقا از عید پارسال بزرگ ترین و سخت ترین تغییرات این 31 سال عمرم رو تجربه کردم.

توی یکسال به اندازه تمام عمرم دوری ، تحقیر ، فشارهای عصبی و مالی ، تنهایی ، دوری از خانواده و پسر عزیزم ، قطع شدن ارتباط بسیاری از افرادی که کلی براشون هزینه کرده بودم و... برام رخ داد.

ولی الان که نگاه میکنم میبینم ارزشش رو داشت.

درسته سختی کشیدم. درسته موهای سرم سفید شدن. ولی هنوز زنده ام و دارم محکم تر و مصمم تر ادامه میدم.

و ایمان دارم که میسازم زندگی آینده ام رو.

من که برنامه ریزی سال جدیدم رو از همین الان دارم انجام میدم.

در ادامه یه لیست از کارهایی که باید انجام بدم رو مینویسم تا تعهدی بشه برام واسه انجام دادنشون.

  1. حتما در سال جدید تمام مسائل مالیم رو رفع خواهم کرد.
  2. مطالعه شخصیم رو باید توی برنامه روزانه ام قرار بدم. حتی شده چند صفحه.
  3. یه کلاس موسیقی ثبت نام کنم و جدی ادامه اش بدم. احتمالا گیتار باشه.
  4. ایده های کسب و کارم رو به عمل و مرحله درآمدزایی عالی برسونم.
  5. یه سفر خارج از کشور هم باید برم.
  6. و... (فعلا همینارو یادم اومد!)

از همین امشب شروع میکنم به برنامه ریزی و انجام اقدامات لازم برای اینکه این اتفاق توی سال جدید برام بیفته.

میدونم خدا هم با تمام وجود کمکم میکنه. و چون عظمم راسخه در رسیدن بهشون تردیدی ندارم.

یا حق.

(راستی شما ایده خاصی برای سال جدید ندارین؟ اگه دارین به اشتراک بزارین شاید منم الهام بگیرم)

31 سال از عمرم گذشت...

امروز یعنی 9 اسفند ماه 1396، دقیقا 31 سال از عمرم گذشت...

31 سالی که تجربه های متفاوت و مختلفی رو برام رقم زد.

 و چه سریع این عمر میگذره...

وقتی به خاطرات گذشته ام رجوع میکنم میبینم انگار همین دیروز بود که این اتفاق ها برام افتاد.

تمام خاطرات تلخ و شیرین زندگیم. همه امشب مرور شدن برام.

توی این مدت تلخی ها هم بوده ولی شیرینی ها هم بوده. 

زندگی همینه. سراسر چالش و تجربه است.

بیشترین فشار، تلخی، فراق و مشکلات رو در یکسالی که گذشت تجربه کردم.

چه توی کار چه توی زندگیم.

ولی به کمک خدا هنوز زنده ام و دارم مسیرمو ادامه میدم.

به امید ساخت زندگی و دنیایی بهتر...

در هر صورت و در مجموع از خودم راضی ام. هر چند میتونستم خیلی بهتر از اینها باشم.

پس به خودم میگم: روز تولدت مبارک مهندس!

روز مهندس مبارکم باشه!

روز مهندس

‌‌

به به. چه فرخنده روزی است امروز...

و چه سعادتی که بالاخره یک روز هم در تقویم به نام ما وجود داشت!

داشتم به این فکر میکردم که آقا اصلا مهندس کیه؟ صرفا یه مدرک دانشگاهی داشتن نشون از مهندسیه؟

خصوصا توی رشته ما یعنی کامپیوتر که خیلیا رو دیدم که مهندسی دارن ولی یه ویندوز بلد نیستن عوض کنن!

بزارین یه کم علمی بررسی کنیم. چشمک

‌‌

توی سایت ویکی پدیا، وظایف مهندس رو اینجوری تعریف کرده:

وظایف مهندسی بدین گونه‌اند که یک مهندس می‌بایست ضمن شناخت مسئله یا موضوع کاری، علوم و فنون لازم، محدودیت‌های مربوطه را تشخیص دهد تا بتواند به دستاوردهای لازم برسد. محدودیت‌ها شامل منابع در دسترس، محدودیت‌های جسمانی یا فنی، آمادگی برای پیرایش‌ها یا افزایش‌های آینده، و دیگر عامل‌ها مانند نیازهای هزینه ای، ساخت‌پذیر بودن، اقتصادی و کاربردی بودن می‌باشد. با درک این محدودیت‌ها، مهندس، شناسه‌ها و مشخصات حدودی که یک شیء یا سامانه می‌تواند در چارچوب آن ساخته یا بهبود داده شود را مشخص کرده و ارائه نماید.

از اینرو ملاحظات بسیاری بر روی کار مهندسی تأثیر دارند؛ که از آن دسته ملاحظات دقت بالا توانای تحلیل کنش‌ها و وا کنش‌ها می‌باشد.

یک مهندسی موفق در بالا رفتن سطح زندگی بشر تا ثیر بسزای می‌گذارد، بنا بر این یک مهندس علاوه بر دانستن قوانین فیزیکی و شیمیایی جهان هستی باید از قوه تخیل بالای بر خوردار باشد که موجب گسترش دانش بشر می‌شود.

یک مهندس با در نظر گرفتن قوانین و استفاده بجا از آنها و ترکیب مؤثر برخی از آنها قادر خواهد بود نیازهای اجرای نسل بشر را با کیفیت مناسب و در کمترین زمان و با بالاترین بازده بر طرف سازد.

مهندس با درک بهتری که از قوانین هستی دارد علاوه بر طراحی تولید و راه‌اندازی در زمینه نیازهای حال و آینده بشر باید از قدرت تحلیل خود در رسیدن به بهترین بازده تلاش کرده و بهره‌وری را افزایش دهد.

مهندس کسی است که ضمن شناخت دقیق روابط حاکم بر موضوع بتواند مسئله را به شکل فرمول درآورد.

‌‌

شما چیزی فهمیدین؟!!!

منکه نفهمیدم. خداییش چرا مفاهیم رو اینقدر سخت توضیح میدین آخه؟!

در هر صورت ما که مهندسیم. حالا یه خورده تجربه و تخصصی هم داریم.

ولی خداییش یه سه چهار نفر بیشتر به ما تبریک نگفتن. یعنی این درسته؟! چشمک

در عین حال منم به نوبه خودم این روز شریف رو به همه مهندسین واقعی و ظاهری تبریک میگم.

امیدوارم دنیامون رو بتونیم جای بهتری برای زندگی کنیم.

قانون خلاء

توی سایت Self Growth داشتم یه مقاله در مورد قانون خلاء میخوندم.

قانونی که این روزها دارم نتیجه اش رو توی کار و زندگیم میبینم. واسه همین گفتم یه توضیح مختصر اینجا بدم شاید براتون مفید بود.

ما خیلی از اوقات به یه شخص یا یه شرایط وابسته میشیم و در اصلاح بهش میچسبیم.

با اینکه میدونیم این شرایط یا فرد دارن ما رو اذیت میکنن و اون چیزی نیستن که واقعا ما میخوایم.

ولی به خاطر ترس از دست دادن اون شخص یا رابطه یا شرایط کاری و... به این وضع ادامه میدیم.

رنج میکشیم. ولی همچنان ادامه میدیم.

طبق قانون خلاء تا وقتی شما یه فضای خالی توی زندگیتون ایجاد نکنید اصلا نمیتونید چیز جدیدی رو تجربه کنید.

وقتی تونستید اون فضای خالی و خلاء رو ایجاد کنید اونوقت دنیا و محیط اطرافتون سعی در پر کردنش میکنن.

پس اگر ازدواج و رابطه مناسبی رو میخوایم اول باید خودمون رو از رابطه غلط فعلیمون رها کنیم.

اگر کار بهتری میخوایم باید از کار فعلی مون که دوستش نداریم رها بشیم.

و...

توی این چند روزه در زمینه کاری که دارم انجام میدم به وضوح این رو دارم تجربه میکنم.

پیشنهاد میکنم حتما این مقاله رو هم بخونید. مطلب جالبی بود.

The Vacuum Law of Prosperity

توی یه بخشی از این مقاله گفته بود وقتی کنار ساحل راه میری موج ها سریعا جای پاهات رو پر میکنن.

پس تو خلاء ایجاد کن، جهان خودش برات پرش میکنه...

همه چیز پوله!

اینقدر از قدیم تو مخ ما گفتن که پول بده و چرک کف دسته و ... که باورمون شده و رفته تو ناخودآگاهمون.

بخاطر همین اکثرا هر آدم پولداری رو که میبینیم حس بدی بهش پیدا میکنیم و تصورمون اینه که حتما از یه راه نادرست ثروت بدست آورده.

ولی من امروز اذعان میکنم که باور کنید همه چیز پوله!

یعنی نه پول بده و نه لزوما یه آدم پولدار.

مشکل فقط از مغز منحرف خودمونه.

شمایی که میگی پول بده، خوب پول در بیار اگه راست میگی. ولی تو راه خیر مصرفش کن. والله بخدا.

احمد حیدری هستم. یه برنامه نویس و طراح سایت که نمیدونم چرا، ولی یه حسی بهم گفت بعد از 10 سال طراحی سایت و کار و بدست آوردن تجربه‌های تلخ و شیرین بسیار در زندگیم یک وبلاگ ساده جاش خالیه. واسه همین تصمیم گرفتم ایجادش کنم و اتفاقات روزمره ام رو داخلش بنوسیم تا آیندگان رو ارجاع بدم بهش!
Based On Erfan Theme طراحی شده با عشق به انضمام کمی خلاقیت توسط: احمد حیدری - (کپی قالب و محتوای آن کاملا آزاد است...)