روزنوشت‌های یک مهندس

در ژرفـنـای اقـیـانـوس آگـاهـی، هـمـچـون رودی کـوچـک امـا جـاری و زلـالـم تـا دریـا شـدن هـمـچـنـان نـیـازمـنـد قـطـره هـای سـخـاوتـمـنـد بـارانـم.

مراسم جگر زنی!

آقا دیشب رو که گفتم نمیدونم چرا هر کاری کردم نتونستم بخوابم.

در عوض ساعتهای 10 صبح بود تقریبا که بالاخره خوابیدم. جاتون خالی تا ساعت 6 از خستگی زیاد خواب بودم.

وقتی که پا شدم سرم داشت گیج میرفت. چون نه صبحانه و نه نهار خورده بودم :(

خیلی دلم به حال معدم سوخت. گفتم یه کاری کنم جبران مافات بشه.

واسه همین رفتم یه جگرکی و شام خودمو مهمون کردم. البته جاتون واقعا خالی بود. :)

 

پ.ن: نمیدونستم اسم این مطلب رو چی بزارم. یاد حرف یکی از بچه ها افتادم که میگفت جیگر رو زدم به بدن. واسه همین اسم این پست رو گذاشتم مراسم جگر زنی. :)))

 

احمد حیدری هستم. یه برنامه نویس و طراح سایت که نمیدونم چرا، ولی یه حسی بهم گفت بعد از 10 سال طراحی سایت و کار و بدست آوردن تجربه‌های تلخ و شیرین بسیار در زندگیم یک وبلاگ ساده جاش خالیه. واسه همین تصمیم گرفتم ایجادش کنم و اتفاقات روزمره ام رو داخلش بنوسیم تا آیندگان رو ارجاع بدم بهش!
Based On Erfan Theme طراحی شده با عشق به انضمام کمی خلاقیت توسط: احمد حیدری - (کپی قالب و محتوای آن کاملا آزاد است...)