روزنوشت‌های یک مهندس

در ژرفـنـای اقـیـانـوس آگـاهـی، هـمـچـون رودی کـوچـک امـا جـاری و زلـالـم تـا دریـا شـدن هـمـچـنـان نـیـازمـنـد قـطـره هـای سـخـاوتـمـنـد بـارانـم.

توی همین یکی دو روز قصه زندگیم رو براتون تعریف میکنم!

سلام به همه.

امروز خیلی خسته شدم. افراد زیادی اومده بودن واسه مصاحبه. هیچکدومشون رو هم تا الآن نپسندیدم. :(

حالا قراره فردا هم کلی افراد دیگه بیان تا بالاخره پرونده این قضیه جذب نیرو رو این هفته ببندیم.

 

اما یه نکته دیگه. خیلیا ازم سوال میکنن که شما پسر داری؟ یا ازدواج کردی؟ یا چطور الآن میگی دوری ازشون و تنهایی و...

اگه عمری باشه فردا یا پس فردا یه مطلب مفصل مینویسم و کل ماجرا رو شرح میدم.

وقتی اسم پسرم که مدتیه ندیدمش میاد، غم عالم به دلم میشینه...

 

راستی دارم یه آهنگ از همای عزیز گوش میکنم که گفتم براتون به اشتراک بزارم. دانلودش کنید و مثل من غرق بشین توش...

 


 

 

احمد حیدری هستم. یه برنامه نویس و طراح سایت که نمیدونم چرا، ولی یه حسی بهم گفت بعد از 10 سال طراحی سایت و کار و بدست آوردن تجربه‌های تلخ و شیرین بسیار در زندگیم یک وبلاگ ساده جاش خالیه. واسه همین تصمیم گرفتم ایجادش کنم و اتفاقات روزمره ام رو داخلش بنوسیم تا آیندگان رو ارجاع بدم بهش!
Based On Erfan Theme طراحی شده با عشق به انضمام کمی خلاقیت توسط: احمد حیدری - (کپی قالب و محتوای آن کاملا آزاد است...)